۱۳۹۴ اسفند ۲۰, پنجشنبه

پاسخ شعله پاکروان به اجرای ترانه ای در یادبود ریحانه جباری در روز جهانی زن

پاسخ شعله پاکروان به اجرای ترانه ای در یادبود ریحانه جباری در روز جهانی زن
زن سر بدار ایران!
دختر نازنین و بلند بالایی که من به دنیا آوردمش ولی او معلم من شد . چشمهایم به راه آزادیش خشک شد . هفت سال و چهارماه به در زندانهای استانی به وسعت تهران انتظار رهایی ش را کشیدم . بجز سه ملاقات هفتگی که دو بار در سفر و یکبار دد بستر بیماری بودم ، هیچ ملاقاتی را از دست ندادم . شب و روزم به یاد و به عشق چشمهای درشت و براق و کنجکاوش گذشته و میگذرد . غم فقدانش ذره ای کم نشده . آتش فراقش هر لحظه در جانم شعله میکشد . اما ....
درسهایی که از او گرفتم تکلیفم با زندگی را روشن کرد . یاد گرفتم که در نبرد با پلیدی حتی یکقدم عقب ننشینم . یاد گرفتم که فریب دروغگویان دنیاطلب را نخورم . یاد گرفتم معنای زندگی در درک زیبایی ها و کشمکش با فراز و نشیبهایی ست که هویت انسان را تعیین میکند . یاد گرفتم که در دوراهی انتخاب بین تعصب و انسانیت ، باید در صف انسانیت قرار گرفت . یاد گرفتم که طول زندگی هر چقدر باشد ارزش آنرا ندارد که شرافت و ازادگی را نادیده بگیری . یاد گرفتم که باید عبور کرد از هر چه تو را بخود میخواند تا از تقدیس زندگی چشم پوشی کنی .
تنها یک چیز را هنوز یاد نگرفته ام . چیزی که ریحان انجام داد و من ناتوانم از درکش . او همه را بخشید . قلبا بخشید . شکنجه گر و بازجو و بازپرس و قاضی و .... را بخشید و به آرامش رسید . راز تلاطم قلب و روحم در همین است .
زن سربدار ایران مرا گذاشت و رفت بی آنکه درس آخر را به این شاگرد ناتوانش بیاموزد .
انصافا اجرای تاثیرگذاری است که باز شعله های آتش عشق مرا تیزتر کرد . اما راهی که نشانم داد هنوز ادامه دارد و من در ابتدای راهم . هر چند به پیمانم پایبندم .
زن سربدار ایران قصه ای ست که همچنان ادامه دارد .

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر